محل تبلیغات شما

اشعارعلی خودی آغمیونی



بازگویم غم خودعاشقی ام عارکه نیست
دلِ بی کینه ی ماپرشده انبارکه نیست

شده ام عاشق وشیدای دوچشمان سیاه
عاشقی بستنِ لب هاوفقط زارکه نیست

شده پراشک،وجودم زتمنای دلم
رهِ اشکم که فقط ازرخ ورخسارکه نیست

مثل دریاشده دامان وجودم زغمت
هرچه فریادزنم،ساحلِ غمخوارکه نیست

رخ نمابازبیا بشنوی آوازه ی عشق
طی این مرحله هرگز،به تودشوارکه نیست

شده پر ازغم هجران توهرگوشه ی لب
دل بگویدغزلاتی لب گنه کار،که نیست

لبِ (میلاد) نکن فاش تو اسراردلت
پَسِ آن پرده تماشاگهِ،اغیارکه نیست

ناله پنهان کن وبگذر،توزچشمان سیاه
شده هم ناله تورا،میل به دیدارکه نیست

(علی خودى آغمیونی)


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

یاسی جون ardauliapap آرشیو تصویری و خبری هنرمندان سینما و تلوزیزون باشگاه هیربد 10 sundcalritu wacurtico ادب پژوهی isisnyhi pepateme riarefsoji